اثبات منطقی یک مرد باهوش!
 
لینکستان
 
درباره ما


مهران
با سلام خدمت همه ي بازديدگننده هاي خشگل و خوشمزه! من اين وبلاگ رو در تاريخ 1390/11/08 ايجا د كردم و هدفم جمع آوري جديدترين مطالب انتشار شده در اينترنت هستش.از جمله عكس ، خبر ، داستان ، موزيك ، جك و اسمس و ..... در واقع اين وبلاگ يه وبلاگ تفريحيه و اميدوارم از بودن در اين وبلاگ لذت كافي رو ببريد. هميشه شاداب باشيد و خشگل و از همه مهمتر خوشمزه. با تشكر،مدير وبلاگ ، مهران.
ایمیل : ReMe_love@ymail.com



 


 

 

یك شب كه من و همسرم توی رختواب مشغول ناز و نوازش بودیم. در حالی كه احتمال وقوع حوادثی هر لحظه بیشتر و بیشتر می*شد یك دفعه خانم برگشت و به من گفت: "من حوصله*اش رو ندارم فقط می*خوام كه بغلم كنی."
چی؟ یعنی چه؟ و اون جوابی رو كه هر مردی رو به در و دیوار می*كوبونه بهم داد:
تو اصلاً به احساسات من به عنوان یك زن توجه نداری و فقط به فكر رابطه*ی فیزیكی ما هستی!
و بعد در پاسخ به چشم*های من كه از حدقه داشت در می*اومد اضافه كرد:
تو چرا نمی*تونی من رو بخاطر خودم دوست داشته باشی نه برای چیزی كه توی رختواب بین من و تو اتفاق می*افته؟
خوب واضح و مبرهن بود كه اون شب دیگه هیچ حادثه*ای رخ نمی*ده. برای همین من هم با افسردگی خوابیدم.
فردای اون شب ترجیح دادم كه مرخصی بگیرم و یك كمی وقتم رو باهاش بگذرونم. با هم رفتیم بیرون و توی یك رستوران شیك ناهار خوردیم. بعدش رفتیم توی یك بوتیك بزرگ و مشغول خرید شدیم.
چندین دست لباس گرون قیمت رو امتحان كرد و چون نمی*تونست تصمیم بگیره من بهش گفتم كه بهتره همه رو برداره. بعدش برای اینكه ست تكمیل بشه توی قسمت كفش*ها برای هر دست لباس یك جفت هم كفش انتخاب كردیم. در نهایت هم توی قسمت جواهرات یك جفت گوشواره*ای الماس.
حضورتون عرض كنم كه از خوشحالی داشت ذوق مرگ می*شد. حتی فكر كنم سعی كرد من و امتحان كه چون ازم خواست براش یك مچ*بند تنیس بخرم، با وجود اینكه حتی یك بار هم راكت تنیس رو دستش نگرفته*بود. نمی*تونست باور كنه وقتی در جواب درخواستش گفتم: "برشدار عزیزم."
در اوج لذت از تمام این خرید*ها دست آخر برگشت و بهم گفت: "عزیزم فكر كنم همین*ها خوبه. بیا بریم حساب كنیم."
در همین لحظه بود كه گفتم: "نه عزیزم من حالش و ندارم."
با چشمای بیرون زده و فك افتاده گفت:"چی؟"
عزیزم من می*خوام كه تو فقط كمی این چیزا رو بغل كنی. تو به وضعیت اقتصادیه من به عنوان یك مرد هیچ توجهی نداری و فقط همین كه من برات چیزی بخرم برات مهمه."
و موقعی كه توی چشماش می*خوندم كه همین الاناست كه بیاد و منو بكشه اضافه كردم: "چرا نمی*تونی من و بخاطر خودم دوست داشته*باشی نه بخاطر چیزایی كه برات می*خرم؟"
خوب امشب هم توی اتاق*خواب هیچ اتفاقی نمی*افته فقط دلم خنك شده كه فهمیده "هرچی عوض داره گله نداره."






-

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








CopyRight © 2011 - 2012 hamehjore Group , All Rights Reserved
تمامی حقوق متن ها، تصاویر مربوط به این سایت می باشد و استفاده از آن ها با لینک دادن به سایت مجاز می باشد.